اولین دختران نجار تهران | گزارشی درباره نگین، شقایق و آقای نجار

اولین دختران نجار تهران

نگین، شقایق و آقای نجار| گزارشی از اولین دختران نجار تهرانی

یادش بخیر روزهای زیادی بود که در رویای کارآفرین شدن، از این کتابخانه به آن یکی می رفتم و کتاب پشت کتاب بود که می خواندم و از بر می کردم که:

 یک کارآفرین موفق، باید صاف راه برود و هر روز 3 بار نرمش کند و …
گذشت و گذشت… و من هنوز کارآفرین نشده بودم. بی انصافیست اگر بگویم چیز به درد بخوری از آن کتابها دستگیرم نشد. اتفاقا بسیار آموختم و در حین انجام تمرین ها، بسیار تجربه کسب کردم. خواندن آن ها، همان شرط لازم اما ناکافی ریاضی بود.
این جا بود که فریاد “اوره کا اوره کا”، سر دادم و فکر می کنم مهمترین درسی که از مطالعه ی آن ها گرفتم این بود که: به عمل کار براید به سخندانی نیست. این فرمول ها باید از هزار و یک دالان تفاوت فرهنگها، بومی سازی و موقعیت شخصی و … بگذرند تا قابل استفاده شوند.

خوب، اشکالی ندارد. این بود که به راه هزار و یکم ادیسون رسیدم. از این به بعد قرار است این راه را با شما هم در میان بگذاریم، باشد که به زودی اولین تجربه ی کارآفرینی موفقتان را با هم جشن بگیریم.
و ان راز این بود: استفاده از تجربیات عملی کسانی که با شرایط مشابه، این راه را رفته اند در کنار مطالعات و تجربیات و در نظر گرفتن موقعیت شخصی.
ضمن تاکید بر این که بنده برابر نگر هستم، اما فکر می کنم آقایان هم با بنده هم عقیده باشند که شرایط برای کارآفرینی زنان بسیار ناهموارتر و سخت تر است. پس موافقید داستان های کارافرینی موفق مان را با قصه ی دو بانوی جوان کارافرین شروع کنیم؟

یک کوچه ی دوبر وسط یک خیابان قدیمی با هفت مغازه ی نجاری. هفت مغازه ی نجاری با درهای اهنی و هجوم صدای اره برقی و پمپ باد و بوی رنگ.
به آخرین مغازه که میرسی، روی میز کارشان گل پامچال می بینی و قندان صورتی و گل گلی. اینجا نجاری نگین نصیری و شقایق جهانبانی هست. دو فارغ التحصیل مجسمه سازی و روزنامه نگار سابق.
قضیه از جایی شروع شد که اینقدر در روزنامه های مختلف نوشتند و روزنامه بسته شد یا تیم سردبیری عوض شد و تیم جدید از انها خوشش نمی آمد که تصمیم گرفتند کاری را راه بیندازند که مال خودشان باشد.که تا به آن دل می بندند از بین نرود و ایده ی استودیو آن شکل گرفت.
گمانم این ها را در کتابها خوانده بودم: “یک کار افرین باید توانایی این را داشته باشد که کسب و کار خودش را درست انتخاب کند.”
این کوچه و نجاری هایش نزدیک خانه ی نگین نصیری بود. هر روز که از این جا می گذشت، با آقای قلی زاده، نجار و معتمد محل صحبت می کرد و مشورت می گرفت. قرار شد انبار آقای قلی زاده بشود همان استودیو آن.
کتابهای عزیز… این ها را هم نوشته بودند ” یک کارآفرین باید بتواند ایده را به کسب و کار تبدیل کند. او باید بداند چه مکانی برای کسب و کارش مناسب تر است، خوب از مشاوره ی دیگران استفاده کند و خوب فکر کند.”
اصل کار همین جاست. جایی که از کارت لذت میبری. این را شقایق جهانبانی می گوید:
“من همیشه دوست داشتم کاری را انجام بدهم که اینقدر برایم عزیز و لذتبخش باشد که صبح زود بخاطرش از خواب بیدار شوم.

 

کار خودم باشد نه کار دیگری. چیزی که برای من جذاب است درست کردن و به وجود آوردن یک چیز جدید است. یک میز ساده که رنگ میشود خیلی ذوق می کنم که این را من ساخته ام”.
یادم می اید خوانده بودم ” آن هایی که کارافرینی میکنند، همیشه در تکاپوی این هستند که یک چیزی تولید کنند و یا یک خدمتی انجام بدهند”.

آیا نگین و شقایق از همان اول موفق شدند؟ طبیعتا ان ها شکست هم خوردند، ببخشید تجربه هم کسب کردند.
“پارسال این موقع، ما بودیم و یک کامیون وسیله که به فروش نرفته بود و حتی جا نداشتیم برای نگه داشتنشان. کپ کرده بودیم گوشه ی کاناپه و دوتایی حتی نمی توانستیم فکر کنیم که چرا تمام برنامه هایمان به هم ریخت. فقط یک چیز را می دانستیم این که قرار نیست بنشینیم و دیگر بلند نشویم. قرار بود از بعد از تعطیلات دوباره شروع کنیم، ولی ما از همان تعطیلات شروع کردیم.
امسال ما ماندیم و یک دنیا ارامش به اندازه ی یکسال محکم تر شدن جای پای مان و خستگی دل نشین یک کامیون بار که سفارش شان را از چند ماه زودتر گرفته بودیم.
چند روز پیش ها یک اینه شکست که پشت در مغازه گذاشتیم و حالا با هر روز باز کردن در یک رنگین کمان برایمان می سازد. در زندگی هر کس هزاران اینه می شکند. ما ارزو می کنیم که شما از هر اتفاقی رنگین کمانش را پیدا کنید.”
هر شروعی یک نقطه ی ثابت و رویایی هم دارد,ان هدف ایده ال. نگین نصیری از رویاهایش می گوید:
“دلم می خواهد یک استودیوی هنری داشته باشم. متاسفانه رابطه ی صنعت و دانشگاه خیلی ضعیف است. دلم می خواهد هنر را وارد زندگی کنم.”
“یک کارافرین مدام هدفهایش را در ذهن مرور می کند و اولویت ها را رعایت می کند”
مثل این که کتابها واقعا حرفهای خوبی می زنند. فقط مساله این جاست که شنیدن کی بود مانند دیدن.
“یک کارافرین باید بتواند خوب بنویسد و خوب ارتباط برقرار کند”
نگین وشقایق صفحه ای در اینستاگرام به نام استودیو آن خود باز کرده اند و خاطرات و عکس های خود را در آن ثبت می کنند. صفحه ای که از محبوبیت زیادی برخوردار است و الهام بخش خیلی ها برای تحقق رویای شخصی آن ها بوده است. پیشنهاد می کنم حتما سری به صفحه ی آن ها بزنید.
منبع: jamejamonline.ir @studio_on

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

 

DMCA.com Protection Status